جمال

جاودانگی مرهون حضور توست...

آخرین‌ها

برخاست و رسالتش را تکمیل کرد؛ دستور خدا بود؛ یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته می‏‌دانست باغ فردا را چه گل‌‏هایی روشن می‏‌کند. غمگین علف‏‌های هرزه بود؛ اما سرمست از عطر گل‏هایی که در راه بودند. آهای، مردم! این، آخرین ودیعتی است که عشق بر شانه‏‌های خسته ولی صبور من گذاشته؛ مژده می‌‏دهم شما را به پیوند خدا و ملکوت با زمین، به پیوند بی‏‌وقفه نور و رنگین کمان، به بارانی که ریشه در خاک دارد و آسمان به شستن سر و روی خودش با آن، مباهات می‏‌کند؛ اگر به قرآن و اهل بیت من تمسک کنید هیچ گاه گمراه نمی شوید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبدا بخند علی! تو می‌‏دانی ادامه همه دلتنگی‌‏های من و حرا هستی! تو معنی دهنده تمام گریه‌‏های شبانه نوحی! تو هیبت موسا داری! تو نفس عیسا داری! تو از خون ابراهیمی، از تبار اسماعیل، از سلاله عشق، تو محمدی! تو من هستی و من توام؛ در آیینه وحدت ازلی؛ أَنَا وَ عَلِىٌّ مِنْ شَجَرَهٍ واحِدَهٍ، وَسائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتّى. بخند علی و دستی را که بالا می‏‌برم، ایستاده نگه دار! تا تاریخ زیر سایه آن بخندد، تا فردا از سر انگشت‌‏های تو اجازه ورود بگیرد، تا عشق حق داشته باشد از این همه باران بی‏‌وقفه‏‌ای که بر این دل‏‌های خسته باریدیم، بگوید! آن سوتر از برکه، در صحرا غلغله برپاست. شاد باش گویان از راه می‏‌رسند؛ آسمانیان به تهنیت مردی می‌‏آید که صبوری سال‏‌های سخت فردا از چشم‌‏هایش هویداست؛ می آیند تا غدیر را به علی تبریک بگویند، روزی که در آسمان مشهورتر از زمین است؛ إن یوم الغدیر فى السماء اشهر منه فى الارض.